arranger, organizer, planner
arranger
organizer
planner
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
نقش ترتیبدهندهی او در پروژه به حفظ نظم همه چیز کمک کرد.
His arranger role in the project helped keep everything on track.
پوشهی ترتیبدهنده برای نگهداری اسناد مهم عالی است.
The organizer folder is perfect for storing important documents.
تیم ترتیبدهنده بهخوبی مسابقه را مدیریت کرد.
The arranger team managed the event smoothly.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ترتیبدهنده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ترتیبدهنده